جدول جو
جدول جو

معنی نای زنی - جستجوی لغت در جدول جو

نای زنی
(زَ)
نی زنی. شغل و عمل نی زن. (ناظم الاطباء). قصابه. (منتهی الارب). نی نوازی. نی نواختن. نای زدن
لغت نامه دهخدا
نای زنی
عمل وشغل نای زن
تصویری از نای زنی
تصویر نای زنی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناف زنی
تصویر ناف زنی
کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف زمین، ناف عالم، ناف ارض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مایه زنی
تصویر مایه زنی
عمل واکسن زدن، واکسیناسیون
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
حالت و کیفیت بی زن. زن نداشتن. همسر نداشتن. عزب بودن. مجردی. عزوبت
لغت نامه دهخدا
(زَ)
برانگیختن نزاع و خصومت. (ناظم الاطباء). عمل نیش زن. رجوع به نیش زن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
نقب زدن. عمل نقب زن. رجوع به نقب زدن شود
لغت نامه دهخدا
جیووانی ماریا، آهنگ ساز نامدار ایتالیایی است، وی به سال 1545 میلادی متولد شد و در سال 1607 درگذشت، او معروفترین مدرسه موزیک شهر رم را تأسیس کرد
لغت نامه دهخدا
(یِ)
دهی است از دهستان دیهوک بخش مرکزی شهرستان فردوس، در 180هزارگزی جنوب شرقی طبس، سر راه ماشین رو طبس. در منطقۀ کوهستانی گرمسیری واقع است و 731 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات، ذرت و شغل اهالی زراعت است. راه ماشین رو دارد. یک معدن زاج سبز نیز در این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یِ بی)
سوراخ بینی. (ناظم الاطباء). قصبهالانف. قصبۀ انف. منخر: الافطا، نای بینی فروهشته. (تاج المصادر بیهقی).
- دو نای بینی، منخرین.
، پرۀ بینی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ دَ)
نای دمیدن. نواختن نای. (ناظم الاطباء). زمر. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) :
بر سر سرو زند پردۀ عشاق تذرو
ورشان نای زند بر سر هر مغروسی.
منوچهری.
محتسب گو چنگ میخواران بسوز
مطرب ما خوب نائی میزند.
سعدی.
فلک که صدهزار نای غم زند
نیارد استماع کرد نای من.
شیبانی
لغت نامه دهخدا
(زَ)
در حال نای زدن:
فاختگان همبر بنشاستند
نای زنان بر سر شاخ چنار.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ زَ)
فرهنگستان این کلمه را معادل ’واکسیناسیون’ فرانسوی انتخاب کرده است. رجوع به واژه های نو فرهنگستان ص 87 و واکسن در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ)
خودستائی. تصلف. تعنفص. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دُمْ بَ / بِ فُ)
نئی. نینواز. (آنندراج). نی زن. (ناظم الاطباء). قصاب. قاصب. (منتهی الارب). زمار. زامر:
کبک ناقوس زن و شارک سنتورزن است
فاخته نای زن و بط شده طنبورزنا.
منوچهری.
غراب بین که نای زن شده ست و من
سته شدم ز استماع نای او.
منوچهری.
تو را شاید آن گلرخ سیم تن
که هم پایکوب است و هم نای زن.
اسدی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
عمل رای زن. مشاوره. مشورت. شور. رای زدن. استشاره، شغل مستشاری سفارت یا سفارت کبری
لغت نامه دهخدا
تصویری از نایقینی
تصویر نایقینی
عدم یقین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نایینی
تصویر نایینی
منسوب به نایین: ازمردم نایین اهل نایین، لهجه مردم نایین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایزنی
تصویر رایزنی
عمل و شغل رایزن مشاوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی زنی
تصویر بی زنی
زن نداشتن همسر نداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
درحال نای زدن: فاختگان همبربنشاستند نای زنان برسرشاخ چنار. (منوچهری لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نای زن
تصویر نای زن
آنکه نای نوازدنی زن زمارزامر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز زنی
تصویر ساز زنی
نوازندگی مطربی، تار زنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاف زنی
تصویر لاف زنی
خودستایی تکبر، دعوی باطل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایه زنی
تصویر مایه زنی
عمل واکسن زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناروزنی
تصویر ناروزنی
عمل ناروزدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقب زنی
تصویر نقب زنی
عمل و شغل نقب زن نقب افکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نای زدن
تصویر نای زدن
نواختن نای دمیدن درنی زمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایزنی
تصویر رایزنی
مشاورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مایه زنی
تصویر مایه زنی
تخمیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایزنی
تصویر رایزنی
مشاوره، مشورت
فرهنگ واژه فارسی سره
زامر، نای نواز، نایی، نی زن، نی نواز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی سبزی خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل بندی
فرهنگ گویش مازندرانی
تنک کردن نهال پنبه در مزرعه که با در آوردن نهال های اضافه
فرهنگ گویش مازندرانی